Saturday, January 03, 2004

گزارش خبرنگار Orkulou از همايش روز پنجشنبه قبيله دشمن!!!
اين قبيله اي ها خيلي جالب بودن... اولش همش در سكوت بود... يكي يكي يا دوتايي كله ها به هم چسبيده و داشتن پچ پچ مي كردن!!! جو بسيار سنگين تشريف داشت!مخصوصا كه در طبقه بالا ما دستگاه پخت و پز تعبيه كرده بوديم كه آنها را براي شام شب حاضر كنيم ولي اين Atilopatil بيشعور رفت و دستگاه تهويه را راه اندازي نمود!!! مثل اينكه يكيشون نيومده... چي؟! قراره دير بياد؟!؟! تو از كجا مي دوني؟!؟! بابا من خب خبر دارم... چيكار دارين از كجا مي دونم!!! نه يالا اعتراف كن... بابا نصفه شب چك كردم ديديم برام پيغام گذاشته!!! چي؟؟؟ چرا براي تو گذاشته!؟؟؟ مگه ما چمون بود؟!؟؟! خب گذاشته ديگه مگه چيه!؟ حيف كه ازش تلفن نداريم وگرنه بهش زنگ مي زديم... نگران نباشين خودش قراره بهم زنگ يزنه!!! چي؟!؟!؟!! به تو زنگ بزنه؟!؟! چرا به تو زنگ بزنه!؟ مگه تو بهش تلفن هم دادي؟!؟! بابا گفته بود ممكنه دير بياد يه تلفن تماس به من بدين منم تلفن دادم خب!!! چي تو تلفن دادي؟!؟! چرا تو تلفن دادي؟ خب از من تلفن خواست، حسوديتون ميشه؟!؟!! نه.. بايد توضيح بدي!!! نخير توضيح نمي دم!!! يالا اعتراف كن... نه اعتراف نمي كنم!!! يالا.. بچه ها برين اون چماق رو بيارين... اعتراف مي كنم اعتراف مي كنم!!!! خب يالا حرف بزن... چرا با تو تماس گرفته بود؟ خب راستش رو بگم براي اين با من تماس گرفت كه با من تماس گرفت... آهان.... چه جالب.... پس فقط دليلش اين بوده؟!... خب اين كه مهم نيست... حالا بگو ببينم تو چرا تلفن دادي؟؟! خب ازم تلفن خواست!!! آهان... خب اينم كه مهم نيست... خب تلفن خواسته...
خلاصه.. خيلي سريع همگي از موضوع گذشتن و جو تاريك و سنگيني كه در اوايل جلسه اين گروه وجو داشت از بين رفت!!! در ضمن يكي از اين گروه كه جلسه را مي خواست به نفع فتحوحات جنگي اداره كند از اين كار به دليل پراكندگي بحوث و مطالب خودداري كرد!!! (آخرش هم اينا اينكاره نميشن) و در آخر هم همگي همش خوردن و نق زدن و خوردن و نق زدن و خوردن كه چرا ساعت قرار با ساعت ناهار يكي شده... خوشبختانه اينجانب Orkulou مقدار قابل توجهي خوراكي با خود آورده بودم كه موضوع لو نرفت!!!
نتيجه اين جلسه ورود دو نفر عضو به اين قبيله بود كه انگاري خوراك خوبي خواهند بود براي ما... البته فعلا به رويشان نمي آوريم.. ولي بعدا قيمه اي يا خورشتي آماده خواهيم كرد!!!و از همه مهمتر اينكه جاسوس ما اطلاعات بسيار بسيار جالبي در مورد افراد قبيله بدست آورده كه يك يك در فرصتي ديگر افشا خواهند شد!!!

Tuesday, December 30, 2003

نمي دونيم چرا... ولي فقط براي نشان دادن قدرتمان و اينكه پوستي از اين پرتقال كنده باشيم (كه احتمالا نبايد هم زياد شيرين باشد) برنامه گردهمايي قبيله آنها را به هم خواهيم ريخت و يار نفوذي خودمان را در بين آنها فرستاده و يك جاسوسي بزرگ انجام خواهيم داد... منتظر گزارش جاسوس ما از قرار قبيله اي آنها باشيد...

تا اطلاع ثانوي تعطيل است! فقط براي اينکه بگم منم بلدم... خوبش هم بلدم!