Sunday, December 15, 2002

بازديد قبيله ما از قبيله ما!!!
نمی دونم بعضی ها چه فکرهايي می کنن!!! والا برای ما هم عجيبه... به هر حال ديروز دو نفر از افراد قبيله ما به بازديد قبيله ما آمدند!!! دلشون خوش بود... تيپ زده بودن و فکر می کردن می تونن ما رو با دو تا ليوان شامپاين مست کنن و بعدش بهمون حمله کنن... رئيس قبيله ما که بسيار شخصيت با اقتدار و با فکر و با حوصله ای بود خيلی سريع تصميم خودش را در مورد اين دو فرد که خود را گيلاس و ماچهارنفر معرفی کرده بودن گرفت... در زير متن سخنان بازديد آمده:
:: خانومه: سلام... ما از قبيله ما آمديم...
:: آقاهه: سلام قبيله ما برای مصاحبه آمده...
:: خولوگ: قبيله شما برای بازديد از قبيله ما آماده؟؟
:: خانومه: نه! قبيله ما برای بازديد از قبيله شما آمده...
:: آقاهه: قبيله ما اسم قبيله ماست...
:: خولوگ: خب منم که می گم قبيله شما اوومده بازديد قبيله ما!!!
:: خانومه: نه بابا... قبيله ما اسم قبيله ماست!!!
:: خولوگ: خب، خب،... اسم خودتون چيه؟؟؟
:: خانومه: اسم من گيلاسه!!!
:: افراد قبيله: ها ها ها ها ها ها ميگه اسمش گيلاسه... هاهاهاهاهاها...
:: آقاهه: اسم منم ما چهار نفره...
:: خولوگ: اسمتون چيه؟؟
:: آقاهه: ما چهارنفر...
:: خولوگ: نه... اسم شما رو به تنهايی می خوام...
:: آقاهه: گفتم که... ماچهار نفر...
:: خولوگ: (به زبان Orc) بچه ها هواستون باشه... دو نفرشون قايم شدن!!! (به زبان عادی): نه آقاجان.. اسم خودتون رو بگين...
:: آقاهه: گفتم که اسم من ما چهار نفره!!!
:: خولوگ: شما که فقط دونفرين...
:: آقاهه: نه... منظورم اينه که اسم من هست ما چهارنفر...
:: خولوگ: (به زبان Orc) بچه ها این يارو احتمالا جادوگره... چماقاتونو آماده کنين... (به زبان عادی): خب باشه... شما چهار نفر...
:: آقاهه: نه نه!!! ما چهار نفر...
:: خولوگ: منم که گفتم... باشه شما چهار نفر...!!! (به زبان Orc) هی... يکی تون بره قبيله ديگ جشن رو گرم کنه تا ما بيايم...
:: خانومه: خب شما قبيله بزرگی دارين؟
:: خولوگ: آره... خيلی بزرگ... خيلی قوی... (به زبان Orc) خيلی گشنه!!!
:: خانومه: ميشه بازديد کنيم...
:: خولوگ: البته.. البته...
در اين راستا هنگامی که به قبيله رسيديم متاسفانه به علت قطعی برق ديگ مهمانی آماده نشده بود... مدتی هم صبر کرديم تا برق بياد... ولی متاسفانه از برق خبری نشد... شب هنگام که برق اومد و ما به زندان اين دونفر (بابا اون آقاهه يه چيزيش می شد.. هی می گفت من ما چهارنفر هستم!!!!) رفتيم ديديم که فرار کردن... خواستيم بريم دنبالشون... ولی خولوگ بزرگ گفت لازم نيست... بعدا همه قبيله رو دسته جمعی می گيريم... عکسی از صحنه برخورد قبيله ما با قبيله اونا گرفته شده که در اختيار شما گذاشته می شود... لطفا صبر کنيد تا عکس کامل شده و آن را روی رايانه خود حفظ کنيد... اندازه 800x600 بوده و قابل استفاده برای Background می باشد...

تا بعد...

تا اطلاع ثانوي تعطيل است! فقط براي اينکه بگم منم بلدم... خوبش هم بلدم!