Tuesday, June 25, 2002

آدم کوتوله ها... The Dwarves
تا حالا با اين آدم کوتوله ها درگير شدين؟ با اين قد کوچيکشون و ريش بلندشون و قيافه خشنشون... تازه خجالت هم نمی کشن... هميشه يه تبر هم دستشون ميگيرن که قد خوشونه!!! خيلی هم ناسازگار هستن... اصولا زياد با ما کاری ندارن ولی وای به روزی که با يه دسته آدميزاد و يا با يه Elf توی يه گروه باشن!!! اون موقعست که يهو از اين رو به اوون رو ميشن... سر پوز و پوز زنی ميريزن سر ماها و نگو و نپرس... عين يه طوفان رو سرمون خراب ميشن!!! ما اولش نمی دونستيم بايد با اينا چيکر کنيم... مخصوصا که گوشت خوشمزه ای هم ندارن!!! وقتی هم که دستگير ميشن اينقدر تقلا می کنن که نگوو! ولی خب ما هم راه حلشو پيدا کرديم... هميشه يه Troll دور و ور قبيله ما هست که در اينجور مواقع خبرش می کنيم و با گرز بزرگش مياد با این کوتوله ها گلف بازی ميکنه... آی نمی دونين چه حالی ميده... تازه اين Troll ها آشغال خور هم هستن.. آخرش کوتوله ها رو با خودشون می برن ميل می کنن!!!

تا بعد...

Monday, June 24, 2002

ORCS vs Humans
چند روز پيش يه ایميل گرقتم که بهم پيشنهاد داده بود آن لاين يه Warcraft بزنيم... ياد يکی از آدميزادهايی افتادم که قبلا می شناختمش... خوراکش اين بازی بود... کارشم اين بود که با Map Editor تمامی صحنه های نبرد کتاب Lord of the Rings رو درست کنه (بله کتاب... نه فيلم...!!!!) خلاصه بگم که خِلی هم اينکاره بود... نقشه هاش همه بدون نقص بودن و عالی ارتش را تقسیم می کرد و Hero ها را می چيند... ولی بيچاره باعث شده بود که خالق اين کتاب تو گور به لرزه بِافته... تمامی افسانه های اين بابا را اين رفيق من به باد داد... تمام جاهايی که بايد آدميرادها و Elf ها برنده می شدن... با شکست مواجه می شدن!!! ولی خب راستش قبول دارم که يه خورده وضعيت فرق می کرد و منم نقطه ضعفهای اونو می دونستم... :) خلاصه اينکه هنوز هم گه گاهی که اين بازی رو روی تاقچه می بينم با لبخندی به ياد اون آدميزاد می افتم... بيچاره در آخرين نبرد که سعی کرد آن را به صورت واقعی انجام بده لابلای بقيه اسيرها تبديل به شام گرديد

تا بعد

تا اطلاع ثانوي تعطيل است! فقط براي اينکه بگم منم بلدم... خوبش هم بلدم!